تاريخ نگارش در موضوع «غيبت»
تاريخ نگارش در موضوع «غيبت»
موضوع غايب شدن مهدى موعود و قائم آل محمد، ارواحنالهالفداء، مطلب تازهاى نيستبلكه از زمان پيغمبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، همواره مورد بحث و گفتگو بوده و آن حضرت به مردم خبر مىداد كه مهدى از اولاد من است، و مدتى از نظر مردم مخفى و غايب مىگردد. سپس ظاهر مىشود و جهان را اصلاح مىكند. و اخبارى در اين مورد از پيغمبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، صادر شده و به ما رسيده است. «جابر بن عبدالله انصارى» از رسول خدا روايت كرده كه فرمود:
مهدى موعود از اولاد من است. همنام و هم كنيه من مىباشد. از جهتخلقت و اخلاق شبيهترين مردم به من است. مدتى از ديدهها غايب خواهد شد. و در آن وقت مردم در تحير و گمراهى واقع مىشوند. سپس مانند ستاره درخشانى طلوع مىكند و دنيا را پر از عدل و داد مىنمايد. چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. (1)
علىبنابىطالب و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين و ساير ائمه اطهار، عليهمالسلام، و خانواده نبوت نيز هر يك در زمان خودشان راجع به غايب شدن مهدى موعود صحبت مىكردند و از آن خبر مىدادند. و اصولا مساله مهدى موعود و داستان غايب شدن آن حضرت يكى از مسائل رسمى عصر ائمه اهلبيت، عليهمالسلام، بود. موضوع غيبتبه طورى در افكار مردم رسوخ داشت كه آن را يكى از علائم رسمى مهدى مىدانستند حتى افرادى را كه احتمال مهدويت درباره آنها داده مىشد وادار به غيبت مىنمودند. «ابوالفرج اصفهانى» مىنويسد:
محمدبن عبدالله بن حسن از همان زمان كودكى در حالت غيبت و خفا زندگى مىكرد و مهدى ناميده شد. (2)
موضوع غايب شدن مهدى موعود، عليهالسلام، چون در بين مردم شايع بوده و اخبارى در اين خصوص از پيغمبر اكرم و ائمه اهلبيت، عليهمالسلام، در دستشان بود، لذا عقيده به غايب بودن بعضى علويان در بين مردم پيدا شد و مطلب را چندان بعيد نمىشمردند. و به همين علت، «كيسانيه» درباره «محمد بن حنفيه» معتقد شدند كه در كوه «رضوى» غايب شده و در آنجا به سر مىبرد و بعدا ظاهر مىشود و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«سيد اسماعيل حميرى» كه ابتدا از كيسانيه بود مىگويد:
من تا مدتى درباره محمد بن حنفيه عقيده داشتم كه در حالت غيبتبه سر مىبرد، تا آنكه خدا منت نهاد و به وسيله جعفربن محمد هدايتشدم.
بعد از آنكه امامت آن حضرت با دليل و برهان برايم اثبات شد، روزى به آن جناب عرض كردم: يابن رسولالله! در موضوع غايب شدن مهدى، احاديثى از پدرانتبه ما رسيده است و وقوع آن را حتمى شمردهاند، آن غيبت درباره چه شخصى به وقوع خواهد پيوست؟ امام صادق، عليهالسلام، پاسخ داد: براى ششم از فرزندان من تحقق پيدا خواهد كرد و اوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا. به خدا سوگند اگر روزگار غيبتش به اندازه عمر نوح طول بكشد، از دنيا خارج نمىشود تا اينكه ظاهر شود و دنيا را پر از عدل و داد كند.
«سيد حميرى» مىگويد: وقتى اين مطلب را از امام شنيدم حق برايم آشكار شد و از عقيده سابقمبرگشتم و اين اشعار را سرودم:
به واسطه همين اخبار غيبتبود كه گروهى از جاروديه، «محمد بن عبدالله بن حسن» را غايب مىپنداشتند، و «واقفيه»، «موسى بن جعفر» را زنده و غايب مىدانند و گروهى از «اسماعيليه»، «اسماعيل» را غايب مىدانند و گروهى معتقد شدند كه امام حسن عسكرى زنده و غايب است. منشا پيدايش امثال اين عقايد، وجود اخبار غيبتبود. گر چه علل و عوامل ديگرى نيز در پيدايش آن عقايد بىتاثير نبوده است. مثلا كشى در مورد پيدايش عقيده «واقفيه» و زنده و غايب بودن موسى بن جعفر، عليهالسلام، چنين نوشته است:
در آن هنگام كه موسى بن جعفر، عليهماالسلام، در زندان هارون به سر مىبرد مبلغ سى هزار دينار پول نزد دو نفر از وكلاى آن حضرت در كوفه جمع شد. و يكى از آن دو نفر «حنان سراج» بود. پس با آن پولها خانه هايى خريدند و تجارت كردند و گندم و جو خريدند و بدين وسيله سودها نصيبشان شد. وقتى موسى بن جعفر وفات كرد و خبر به آنان رسيد از ترس آنكه پولها از آنها گرفته شود مرگ موسى بن جعفر را انكار نمودند و در بين مردم شايع ساختند كه موسى بن جعفر قائم و مهدى است و غايب شده است.
گروهى از جهال و نادانان فريب خوردند، و در جهالتبودند تا هنگامى كه مرگ آن دو نفر وكيل فرا رسيد وصيت نمودند. آن اموال را به ورثه موسىبنجعفر بدهند. در آن هنگام فريب و خدعه آنان براى مردم آشكار شد. (4)
يونس بن عبدالرحمان مىگويد:
هنگامى كه موسى بن جعفر وفات نمود پيش وكلاى آن حضرت اموالى موجود بود و بدين جهت مرگش را انكار نمودند. از جمله هفتاد هزار دينار نزد «زياد قندى» و سى هزار دينار نزد «على بن ابى حمزة» موجود بود. اما چون من به مامتحضرت رضا معتقد بودم مردم را به سوى آن حضرت دعوت مىنمودم. زياد قندى و على بن ابى حمزة روزى مرا احضار نموده گفتند: تو مردم را به سوى ابوالحسن رضا دعوت نكن، اگر ثروت مىخواهى ما ده هزار دينار به تو مىدهيم. من در پاسخشان گفتم: من براى انجام وظيفه مردم را به سوى حضرت رضا دعوت مىكنم. زيرا براى ما روايتشده كه وقتى بدعت در بين مردم پيدا شد، شخص عالم بايد علوم خودش را اظهار كند و با بدعتها مخالفت نمايد و الا خدا نور ايمان را از وى سلب مىكند. و من از جهاد خودم دستبردار نيستم. پس به من دشنام دادند و دشمن شدند. (5)
به هر حال، گر چه در اين موارد و امثالش، جلب منافع مادى و سودطلبى علتشد كه مرگ موسى بن جعفر را انكار نمايند و در بين مردم شايع سازند كه آن حضرت غايب شده است. ليكن اخبار غيبت، راه سوء استفاده را برايشان هموار ساخته بود و افراد سودطلب توانستند از آن عقيده دينى كه از مصدر وحى سرچشمه مىگرفتسوء استفاده نمايند، و به ادعاى اينكه موسى بن جعفر مهدى و قائم است، غايب شدن را براى وى اثبات نمودند. و مردم هم فريب خوردند و آن عقيده باطل را پذيرفتند.
قبل از آنكه امام زمان، ارواحنافداه، به دنيا بيايد اخبار غيبت، از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار، عليهمالسلام، صادر شده و در كتب ثبت مىشد. حتى كتابهايى در خصوص غيبت تاليف مىشد. مخصوصا از زمان موسى بن جعفر به بعد، كتابهايى در غيبت نوشته شد و احاديث غيبت در آنها ثبت گشت، آن جمله است:
1- «على بن حسن بن محمد طائى طاطرى» يكى از اصحاب موسى بن جعفر است. كتابى در غيبت نوشته و مرد فقيه و مورد وثوقى بوده است. (6)
2- «على بن اعرج كوفى» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و كتابى در غيبت نوشته است. (7)
3- «ابرهيم بن صالح انماطى كوفى» از اصحاب موسى بن جعفر بوده و به واسطه اخبار غيبتبود كه گروهىكتابى در غيبت تاليف نموده است. (8)
4- «حسن بن على بن ابى حمزه» در عصر حضرت امام رضا زندگى مىكرده و كتابى در غيبت تاليف نموده است. (9)
5- «عباس بن هشام ناشرى اسدى» كتابى در غيبت نوشته است. مرد جليلالقدر و موثقى بوده در سال دويست و بيست هجرى وفات نمود. شيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا مىشمارد. (10)
6- «فضل بن شاذان نيشابورى» كتابى در احوال قائم آل محمد و غيبت او نوشته است. «نجاشى» او را توثيق نموده مىنويسد:
از فقها و متكلمين اماميه است و احتياجى به تعريف ندارد و يك صد و هشتاد كتاب نوشته كه از جمله آنها كتاب غيبت است.
شيخ طوسى در رجال خود را از جمله اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهالسلام، شمرده است. و در پاورقى فهرستشيخ مىنويسد:
فضل بن شاذان در سال 160 ق. وفات نمود.
شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة» مىنويسد:
كتاب غيبت فضل بن شاذان نزد سيد محمد بن محمد ميرلوحى كه هم عصر مجلسى بوده موجود بوده است. (11)
7- ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى نيز كتابى در غيبت نوشته است. قاسم بن محمد همدانى در سال دويست و شصت و نه از او حديثشنيده است. (12)
طبرسى مىنويسد:
اخبار غيبت ولى عصر قبل از تولد خودش و پدر و جدش صادر شده و محدثين شيعه آنها را در اصول و كتابهايى كه در عصر امام باقر و صادق، عليهماالسلام، تاليف شده ضبط نمودهاند. يكى از محدثين موثق، حسن بن محبوب است كه در حدود صد سال قبل از زمان غيبت، كتاب «مشيخه» را تاليف نموده و اخبار غيبت را در آن ثبت كرده است. از جمله آنها اين حديث است:
ابوبصير مىگويد: خدمت امام صادق، عليهالسلام، عرض كردم: حضرت ابوجعفر، عليهالسلام، مىفرمود: قائم آل محمد دو غيبت دارد، يكى طولانى، ديگرى كوتاه. حضرت صادق، عليهالسلام، فرمود: آرى، يكى از آن دو غيبت از ديگرى طولانىتر مىشود.
طبرسى بعد از نقل اين حديث مىنويسد:
شما ملاحظه كنيد كه با پيش آمدن دو غيبتبراى فرزند امام حسن عسكرى چگونه صدق اين احاديث روشن گشت! (13)
هر يك از ائمه داستان غيبت مهدى موعود را به مردم تذكر مىدادند. و اصولا خفاى ولادت و غيبت را از علائم مهدى مىشمردند. حضرت سجاد، عليهالسلام، مىفرمود:
ولادت قائم ما بر مردم پوشيده مىماند به طورى كه خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. (14)
گاهى مىشد كه شخصى درباره يكى از ائمه احتمال مهدويت مىداد آن حضرت در پاسخ مىفرمود: «من مهدى نيستم زيرا خفاى ولادت يكى از علائم مهدى است در صورتيكه من چنين نيستم»از باب نمونه: عبدالله بن عطا مىگويد:
خدمت امام باقر عرض كردم: با اينكه شيعيان شما زيادند پس چرا خروج نمىكنيد؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: اى عبدالله سخنان بيهوده را به گوش خودت راه مده، به خدا سوگند من مهدى موعود نيستم. مراقب كسى باشيد كه ولادتش بر مردم مخفى بماند. اوست صاحبالامر. (15)
مسعودى نوشته است:
امام هادى با مردم، كم معاشرت مىكرد و جز با خواص اصحاب با كسى تماس نمىگرفت. وقتى امام حسن عسكرى به جايش نشست، در اكثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن مىگفت تا شيعيان براى غايب شدن امام دوازدهم آماده و مانوس گردند. (16)
وقتى نوبت امامت، به امام حسن عسكرى، عليهالسلام، رسيد رسما به مردم ابلاغ كرد كه فرزند من مهدى موعود است و از نظر شما غايب خواهد شد. (17)
امام حسن عسكرى در سال 260ق. رحلت نمود. چون در بين مردم شايع بود كه آن حضرت را فرزندى است كه در پنهانى نگاهدارى شده و اوست مهدى موعود روايات، «معتمد عباسى» دستور داد خانه آن جناب را تفتيش نمايند و فرزندش را دستگير كنند. اما از وجود فرزند اثرى نديدند. پس گروهى از زنان قابله را ماموريت داد تا تمام كنيزان آن حضرت را معاينه كنند و اگر آبستنى در بينشان ديده شد; بازداشت نمايند. زنان قابله به يكى از كنيزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خليفه آن كنيز را در حجرهاى بازداشت نمود و «نحرير خادم» را مراقب او گردانيد و تا از حملش مايوس نشد آزادش نكرد. به خانه امام حسن تنها اكتفا نكرد بلكه وقتى از دفن جنازه فارغ شد دستور داد تمام خانههاى شهر را با كمال دقت تفتيش كنند. (18)
بعد از وفات امام حسن عسكرى، عليهالسلام، جز عده معدودى از ثقات اصحاب و خواص دوستانش كسى از فرزندش اطلاعى نداشت و بدين جهت پيروانش به چندين گروه منشعب شدند. «حسن بن موسى نوبختى» كه در زمان غيبت صغرى مىزيسته مىنويسد:
بعد از وفات امام حسن عسكرى پيروانش به چهارده فرقه تقسيم شدند: گروهى از آنان اخبار غيبت را با امام حسن عسكرى، عليهالسلام، تطبيق نموده گفتند: امام حسن نمرده بلكه غايب شده و اوست مهدى موعود و قائم آل محمد و دو غيبتخواهد داشت و اين غيبت، غيبت اول اوست. بعدا ظاهر مىشود و باز غايب خواهد شد. گروهى گفتند: امام حسن مرده ولى بعد از مرگ زنده شده و غايب است. گروهى گفتند: حسن بن على داراى فرزندى استبه نام محمد كه چند سال قبل از وفاتش تولد يافته و از ترس دشمنان غايب شده و اوست قائم و مهدى موعود. گروهى گفتند: امام حسن داراى فرزندى است كه هشت ماه بعد از وفاتش تولد يافت و پدرش دستور داد كه نام او را محمد بگذارند و اكنون غايب است. گروه ديگرى گفتند: ما مىدانيم كه امام حسن داراى فرزندى بوده و اوست قائم و مهدى موعود و در حالت غيبت زندگى مىكند، ولى نامش معلوم نيست و پيروانش حق ندارند درباره نام و مكانش صحبت كنند و بايد منتظر ظهورش باشند. گروه ديگرى گفتند: امام حسن عسكرى فرزندى داشته بنام على كه او را خواص اصحابش ديدهاند و اوست امام غايب.
نوبختى ساير فرقههاى اماميه را ذكر مىكند كه ذكر آنها در اينجا لزومى ندارد. (19)
پینوشت:
1. شيخ صدوق، كمالالدين، ج1، ص403.
2. ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبين، ص169.
3. شيخ صدوق، همان، صص112 - 115.
4. رجال كشى، چاپ نجف، ص390.
5. رجال كشى، ص416.
6. رجال نجاشى، ص193 و رجال شيخ طوسى، ص357 و فهرستشيخ طوسى، ص118.
7. رجال نجاشى، ص194.
8. رجال نجاشى، ص28 و فهرستشيخ، ص75 و قاموسالرجال، ج3، ص193.
9. رجال نجاشى، ص28 و فهرستشيخ، ص75 و قاموسالرجال، ج3، ص193.
10. رجال نجاشى، ص215 و رجال شيخ، ص384 و فهرستشيخ، ص147.
11. رجال نجاشى، ص235 و رجال شيخ، ص420 و 34 و فهرستشيخ، ص150 و الذريعة، ج16.
12. رجال نجاشى، ص15 و فهرستشيخ، ص29.
13. طبرسى، كتاب اعلام الورى، چاپ تهران، ص416.
14. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص135.
15. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص34.
16. اثباتالوصية، ص229.
17. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج51، ص160 و شيخ حر عاملى، اثباتالهداة، ج6، ص311.
18. اصول كافى - ارشاد مفيد - اعلام الورى - كشف الغمة.
19- طالبين تحقيق مىتوانند به كتاب فرقالشيعه نوبختى و كتاب ملل و نحل شهرستانى و كتاب المقالات و الفرق تاليف سعد بن عبدالله اشعرى قمى مراجعه نمايند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}